۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

مهـر یشت/ میترا یشت

مهـر یشت/ میترا یشت

پیمان‌نامه فراگیرترین و تأثیرگذارترین دین و آیین ایرانی

پـیـش‌گـفـتـار

مهــر یشت یا میترا یشت، دهمین یشتِ اوستا و از لحاظ مضمون پس از فروردین یشت، كهن‌ترین بخش آن است. این یشت در بزرگداشت و ستایش ایزد بزرگ و كهنِ ایرانی به نام «مهر» یا «میترا» (در اوستا «میثْرَه») ایزد پیمان، فروغ و روشنایی سروده شده كه نام او در «گاتها»ی زرتشت نیز یكبار آمده است. مهر یشت از نگاه اشاره‌های نجومی و باورهای كیهانی از مهمترین و ناب‌ترین بخش‌های اوستا است. مهر یشت، پیمان‌نامه ایزد کهن ایرانی، و نیایش‌نامه فراگیرترین و تأثیرگذارترین آیین و دین ایرانی است.

مهر یشت دارای 35 بخش یا كرده و 146 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1 تا 3، 5، 6، 8، 9، 18 تا 21، 23، 24، 28 تا 34، 37، 41، 48 تا 59، 72 تا 74، 83 تا 94، 98 تا 103، 105 تا 111، 114 تا 122، 126، 137 تا 139، 144، 146.

مهـر یشت در متن اصلی به نظم سروده شده و كهن‌ترین شعر بدست آمده ایرانی است. این یشتِ دلكش، سرشار از نیروی شاعرانه و سرچشمه سرودهای ایرانی در وصف دو ویژگی ارزشمند و اصیل ایرانیان یعنی راستی و پهلوانی به شمار می‌رود. «میتْرَه» یا «مهر» در اصل به معنای دوستی و محبت بوده اما بعدها به خورشید و نور آن نیز اطلاق ‌شده كه در دوران سرایش مهر یشت چنین باوری در میان نبوده است و همانگونه كه در بند 13 خواهیم دید، آشكارا بین مهر و خورشید تفاوت قائل شده است.

اشاره‌های جغرافیایی موجود در مهر یشت نشان می‌دهد كه محل سرایش آن، سرزمین‌های جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و نواحی پیرامون رود «آمـو» (آمـودریا) بوده است. جایگاه‌هایی كه از سرزمین‌های اصلی ایرانی به شمار می‌آمده است. اشاره‌های متعدد در مهر یشت نسبت به تقسیمات كشوری و دادگری، نشانه وجود سرزمین و جامعه‌ای منظم، منسجم، قانونمند و با شكوه است.

به گمان نگارنده، «مهر» و «گردونه مهر» در باورهای ایرانیان باستان و سرایندگان مهر یشت عبارت بوده است از ستاره قطبی و دو صورت فلكی پیرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» (دبّ اكبر و دبّ اصغر). می‌دانیم كه قطب آسمانی در هر 25800 سال، یكبار بر دور قطب دایره‌البروج می‌گردد و امروزه در كنار ستاره «جُـدَی» (جَـدْی) قرار دارد. اما در حدود 4800 سال پیش قطب آسمانی در نزدیكی ستاره «ذیـخ» از صورت فلكی «ثُعبان» (اژدها/ تِـنّـین) بوده است؛ این ستاره با نام صورت فلكی خود نیز خوانده می‌شود. در آن زمان ستاره «ذیـخ» قطب آسمانی زمین بوده است و مانند ستاره قطبی امروزی در جای خود ثابت و بی‌حركت بوده و در همه شب‌های سال دیده می‌شده و هیچگاه طوع و غروب نمی‌كرده است، این ستاره در میانه دو صورت فلكی پیرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» واقع شده است و این دو صورت فلكی در هر شبانروز یكبار به دور آن می‌گردیده‌اند. این گردش، همراه با گردش صورت فلكی «ثُعبان»، نگاره باستانی «چلیپا» یا «صلیب شكسته» را در آسمان رسم می‌كردند كه همان «گردونه مهر» است.

در بند 7 (که بارها تکرار می‌شود) عبارت‌های «در فرازنای آسمان ایستاده» و«به خواب نرونده» اشاره آشكاری به ستاره قطبی است كه همیشه در یكجا ایستاده و هیچگاه غروب نمی‌كند. اما پس از 4800 سال پیش و هنگامی كه ستاره «ذیـخ» از قطب آسمانی فاصله می‌گیرد، این فاصله منجر به گردش این ستاره به دور نقطه قطب آسمانی و ترسیم دایره یا حلقه كوچكی در آسمان می‌شود كه سرچشمه پیدایش باوری به نام «حلقه مهر» یا « «حلقه پیمان» است.

نام مهر در متون ادبیات فارسی برای قُبه‌ای كه بر فراز خیمه و خرگاه، علم و چتر نصب می‌كرده‌اند نیز بكار رفته است كه شباهت ستاره قطبی با این قُبه‌ها نیز قابل توجه است. توضیحات دیگری در پـانویس‌های دیگر گفته خواهد شد. لازم به یاد‌آوریست كه بسیاری از نام‌های عربی پدیده‌های آسمانی، نام‌هایی هستند كه توسط ایرانیان بكار بسته شده‌اند، برای نمونه نام ایرانی دو صورت‌فلكی «دب‌‌اكبر» و «دب‌اصغر» كه در بین اعراب با نام «بَنات‌النعش»(دختران نعش) شناخته می‌شوند.

خش یکم (کرده یکم)

4 می‌ستاییم مهرِ دارنده دشت‌های پهناور را، می‌ستاییم مهرِ دارنده دشت‌های پهناور را؛ او كه به همه سرزمین‌های ایرانی، خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی و پُر از شادی می‌بخشد.

بخش دوم

7 می‌ستاییم مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور را؛ او كه آگاه به گفـتار راستین است، آن انجـمن‌آرایـی كه دارای هزار گوش است، آن خـوش انـدامی كه دارای هزار چشم است، آن بلند بالای برومندی كه در فرازنای آسمان ایستاده و نگاهبانی نیرومند و به خواب نرونده است.

عبارت «دارنده دشت‌های پهناور» نیز به این دلیل كه ستاره منسوب به مهر در همه سرزمین‌ها دیده می‌شود و همه سرزمین‌ها قلمرو اقتدار اوست، گفته شده است. این بند در سرآغاز بیشتر بخش‌ها تکرار می‌شود.

بخش سوم

10 تکرار بند 7.

11 كسی كه رزم‌آوران بر بالای پشتِ اسب به او نماز می‌برند و برای توانایی اسب و تندرستی خود، از او یاری می‌خواهند؛ تا بتوانند دشمنان را از دوردست بشناسند و هماوردان را بازدارنده باشند و بر دشمن بدخواه چیره آیند.

بخش چهارم

12 تکرار بند 7.

13 اوست نخستین ایزد مینوی كه پیش از خورشیدِ نیستی‌ناپذیر و تیز‌اسب از فراز كوه البـرز بر آید. اوست نخستین كسـی كـه بـا زیورافزار زرین و آذین بسته از آن فرازگاه زیبا بر ‌دمیده؛ از آنجاست كه آن بسیار توانا همه خانمان‌های ایرانی را می‌نگرد.

كوه «البرز» در باورهای ایرانی نه تنها همین البرز فعلی بلكه همه كوهستان‌هایی كه از «پامیر» و «بدخشان» در شرق ایران آغاز و به غربی‌ترین بخش كوه‌های آسیای كوچك می‌پیوندد، در نظر بوده است. این بند همچنین نشان می‌دهد كه در دوران سرایش مهر یشت، مهر غیر از خورشید بوده است .

14 آن جایی كه شهریاران دلاور، سپاهی آراسته فراهم كنند؛ آن جایی كه برای چارپایانِ «ثـاتَـئـیـرو» (؟) كوهستان‌های بلنـد و چراگاه‌های بسیار آماده شده است؛ آن جایی كه دریاهای ژرف و پهـناور، گسـترده شـده اسـت؛ آن جـایی كه رودهای فراخِ كشتی‌رو بـا انبـوه خیـزاب‌های خـروشـان به كـوه و سنـگ خـارا بر می‌خـورند و می‌شتابنـد به سوی «مـرو» و «هِـرات» و «سُـغـد» و «خـوارزم».

15 آن مهـرِ توانا نگرانِ كشورهای «اَرِزَهی»، «سَـوَهی»، «فْـرَدَه ذَفْـشـو»، «ویدَه ذَفْـشو»، وُئـورو بـَرِشْـتی»، «وُئورو جَـرِشْـتی» و نگران این كشورِ «خْـوَنیـرَث» درخشان است؛ آن جایی كه آرامشگاه ستوران و پناهگاه بی‌آسیبِ چارپایان است.

در جغرافیای ایران باستان، زمین به هفت بخش تقسیم می‌شده است كه «خْوَنیرث» در میانه آن قرار داشت و شامل ایران نیز می‌شد. «اَرِزَهی» در سوی شرق، «سَوَهی» در سوی غرب، «فْرَدَه ذَفْشو» در سوی جنوب‌شرق، «ویدَه ذَفْشو» در سوی جنوب‌غرب، «وُئورو بَرِشْتی» در سوی شمال‌غرب، و وُئورو جَرِشْتی» در سوی شمال شرق واقع بوده‌اند.

16 آن ایزد مینوی بخشنده فَـرّ، به سوی همه كشورها می‌رود؛ آن ایزد مینوی بخشنده شهریاری، به سوی همه كشورها می‌رود.

اشاره است به گردش گردونه مهر یا خرس بزرگ و كوچك كه در حین گردش به همه سو متوجه می‌شوند.

بخش پنجم

17 تکرار بند 7.

او كه هیچكس نتوانـد با او به دروغ باشد، نه سرور خانـواده، نه سرور روستا، نه سرور دهستان، نه سرور استان.

بخش ششم

22 تکرار بند 7.

او كه اگر با او به دروغ نباشند، مردمان را از نیازمندی و آسیب برهاند.

بخش هفتم

25 تکرار بند 7.

آن سـرورِ تـیزنـگر، آن پـاداش بخشِ تـوانـا، آن انجــمن‌ آرای گـذارنـده نـیــایـش، آن پهـلـوانِ رزم‌آزمـا، آن بـازو تـوانـا، آن نیـك‌بـختِ بلـند پـایـگاهـی كـه پیـكرش از گفتار مینوی است.

26 او كه دیوان را فرو كوبد؛ او كه بر مردمانِ دروغ‌پیشه خشم گیرد؛ او كه از مردمان پیمـان‌شكـن، داد خواهد؛ او كـه پریان را به تنگنا در می‌اندازد؛ كسی كه اگر با او به دروغ نباشند، توانایی فراوان به كشور می‌بخشد؛ كسی كه اگر با او به دروغ نباشند، پیروزی سرشار به كشور می‌بخشد.

27 او كه كشور دشمن را ناكام می‌سازد؛ فَـرّ را بر می‌گیرد و پیروزی را دور می‌كند؛ او كه از پی دشمنانِ بی‌توانِ گریز، می‌تازد و ده هزار بار آنان را می‌نوازد. او كه ده هزار دیده‌بان دارد، از همه چیز آگاه، نیرومند و فریفته نشدنی است.

منظور از «ده هزار دیده‌بان»، همه ستارگان آسمان است كه در مقام دیده‌بانان مهـر انجام وظیفه می‌كنند.

بخش نهـم

35 تکرار بند 7.

او كه پیـمان‌هـای بسـته شـده را بـه كـار می بنـدد؛ او كه سـپاه مـی‌آراید و دارنده هزار چابكی است؛ شهریاری است دانا و توانا.

36 او بر انگیزاننده رزم است؛ او پایداری‌دهنده رزم است؛ او در رزم استوار می‌ماند و رده‌های دشمن را از هم می‌درد و همه سوهای رده‌های رزمندگان را پراكنده و آشفته می‌سازد. از او به میانه سپاه خونریز لرزه در می‌افتد.

38 خانمان‌های هراس‌انگیز ویران می‌شود و از مردمان خالی می‌ماند. آن خانمان‌هایی كه پیمان‌شكنان و پیروان دروغ و آزاررسانانِ پیروان راستی در آن جای‌ها به سر می‌برند، هراس‌انگیز است. آنان كه گاو چراگاه‌ را گرفتار می‌سازند و او را در راهِ خانه‌های پیمان‌شكنان به گاری می‌بندند. گاوان می‌ایستند و اشك بر گونه روان می‌كنند.

39 اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، تیرهای آراسته با پرّ شاهین، به نشان نمی‌رسند، هر چند كه از زهِ كمانی بسیار خوب كشیده شده و به شتاب پرواز كند. اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، نیزه‌های بلنددسته‌ خوب و تیز، به نشان نمی‌رسند، هر چند كه از بازوانی نیرومند پرتافته شود. اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، سنـگ‌های فَلاخَن‌كه از بازوان نیرومند پرتافته شود، به‌نشان نمی‌رسد.

40 اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، كاردهای خوش‌ساخت كه به سرِ مردمان پرتافته شوند، به نشان نمی‌رسند. اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، گرزهای خوب كه بر سرِ مردمان بالا آید، به نشان نمی‌رسد.

42 اگر به مهــرِ دارنـده دشت‌های پهناور گویند كه ای مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، ای مهــر! اینان اسبـان تیـزروِ مـا را از مـا ربـودند؛ ای مهـر! اینان بازوان نیرومند ما را با تیغ تباه كردند؛

43 پس آنگاه، مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، آنان را به خاك در افكند، پنجاه‌ها، صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صد هزارها؛ از آن رو كه خشمگین و آزرده است آن مهرِ دارنده دشت‌های پهناور.

بخش دهـم

44 تکرار بند 7.

او كـه نشستنگاهش در ایـن جهـان خاكـی بـه پهنـای زمیـن بـر پـای شده است. گستـره پهناوری كه در آن پروای نیازمندی نیست، درخشان است و پناه دهنده‌ای بسیار بخشنده.

این بند نیز اشاره به این است كه مهر یا ستاره قطبی از همه جای جهان دیده می‌شود.

45 هشـت تن از یاران و دیده‌بانان مهـر، در بالای كوه‌ها و در فـرازیـن جـای‌ها نشسته‌ و به پیـمان‌شكـنان می‌نگرند. به ویژه به آنانی چشم دوخته‌ و می‌نگرند كه نخسـت با مـهــر بـه دروغ باشنـد. آنـان رفتـار مـردمـانـی را پــاس مـی‌دارنـد كـه به پیمـان‌شكنان و پیروان دروغ و آزار رسانانِ پیروان راستی، یورش برد.

ظاهراً منظور هشت صورت فلكی پیرا قطبی است كه عبارتند از: «ثُعبـان» (اژدها)، «خرس بزرگ» (دب اكبر)، «خرس كوچـك» (دب اصغر)، «كیكـاووس» (قیفاووس)، «كـرسی نشین» (خداوند كرسی/ ذات‌الكرسی)، «سیــاه‌گـوش» (وَشَـق)، «زرافـه» و «بُـزمجه» (سوسمار).

46 آن مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور خود را برای پاسبانی آماده كرده است؛ او از پشتِ سر می‌پاید، از پیش می‌پاید؛ او به مانند دیده‌بانی فریفته نشدنی هر سو را می‌نگرد. او آماده است برای كسی كه با اندیشه نیك، مهـر را یاری كند؛ آن دارنده ده هزار دیده‌بان، آن همیشه نافریفتنی دانا و توانا.

بخش یازدهم

47 تکرار بند 7.

نـام‌آوری كه اگر در خشم شود، میان دو كشوری كه به جنگ برخاسته‌اند و به زیان دشمنِ خونریز، اسبِ سُم ‌پَهن بر می‌انگیزد.

بخش چهاردهم

60 تکرار بند 7.

برای اوست نـامِ‌نیـك و برومنـد و ستایشی نیـك. اوست بخشنـده خـوشبـختی، آنگـونـه كـه دلخـواهِ خـواهنـدگانـش بـاشد ….......................... اوست كـه دارنــده ده‌ هـزار دیـده‌بـان اسـت؛ آن همیشه نـافریفتنی دانا و توانا.

در این بند، تعدادی واژ‌ه‌های ناخوانا و آسیب‌دیده وجود دارد كه به گفته استاد پورداود نیز قابل خواندن نیستند.

بخش پانزدهم

61 تکرار بند 7.

اوست همیشه بر جا ایستاده، نگهبانِ بیدارِ دلاورِ انجمن‌آرایی كه فزاینده آب‌هاست. بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود و باران می‌باراند و گیاهان می‌رویاند و داد و روش فرا می‌نهد. آن انجمن‌آرای كاردانِ فریفته نشدنی بسیار هوشمندِ آفریده كردگار.

عبارت «همیشه بر جا ایستاده» تأكیدی دیگر است بر همیشه ایستادگی مهـر یا همان همیشه‌ ایستادگی ستاره قطبی.

62 او كه هیچگاه به مردی پیمان‌شكن، نه توانایی و نه نیرومندی می‌دهد؛ او كه هیچگاه به مردی پیمان‌شكن، نه آبرو و نه پاداش می‌دهد.

63 آنگاه كه بر آشفته شده‌ای، تو می‌توانی نیروی بازوانشان را بگیری؛ استواری پاهای آنان و بینایی چشمان آنان و شنوایی گوش‌های آنان را بگیری.

بخش شانزدهم

64 تکرار بند 7.

او كه برای گسترش آیینِ نیك، در همه جا خود را نشان داد و جایگاه یافت و در همه هفت كشور فروغ افشان شد.

65 اوست در میان چالاكان، چالاك‌ترین؛ در میان وفاداران، وفادارترین؛ در میان دلاوران، دلاورترین؛ در میان انجمنیان، انجمنی‌ترین؛ در میان گشایش‌ دهندگان، گشایش دهنده‌ترین. اوست بخشنده گله و رمه؛ اوست بخشنده شهریاری؛ اوست بخشنده پسران؛ اوست بخشنده زندگانی؛ اوست بخشنده خوشبختی؛ اوست بخشنده دهشِ راستی.

66 اوست كـه «اَشـی» نیـك یـاور اوسـت؛ و یاور اویند: «پـارِنـدِ» سوار به گردونه راهوار، نیروی مردانه، نیروی فَـرّ كیانی، نیروی هوای جاودانی، نیروی «داموئیـش اوپَـمَـنَـه»، نیـروی فَـرْوَهَـرِ پیروان راستی و كسی كه گرد هم آورنده گروهی از مزدا پرستانِ پیرو راستی است.

از صورت فلكی «كـرسـی‌نشیـن» (ذات‌الكرسی)، دختر زیبایی تصور شده است كه بر كرسی یا چارپایه‌ای نشسته است كه در اوستا « اَشـی» نیك بر او اطلاق شده است. برخی از ستاره‌های این صورت فلكی در دوران گذشته بسیار پر نورتر از امروز بوده‌اند و حتی «اَبَـر نو اخترانی» نیز در آن دیده شده‌اند. یكی از این ابر نو اختران، ستاره «تیكـو» است كه در حدود چهارصد سال پیش ناگهان به اندازه‌ای نورانی شد كه حتی در روز روشن هم دیده می‌شد. نگاه كنید به اَرت یشت (اَشی یشت).

صورت فلكی «گردونه‌ران» (مُمسَكُ‌الاَعِنَه) گردونه راهواری است كه به گمان نگارنده، «پارِند» یا ستاره پر نورِ «بُــزبان» یا «عَـیـوق» (نگهبان)، بر فراز آن جای گرفته است.

بخش هفدهم

67 تکرار بند 7.

او كـه با گردونه‌ای بزرگ‌چرخه (صورت‌های فلكی خرس بزرگ و خرس كوچك) و ساخته شده به گونه مینوی، از كشـور «اَرِزَهـی» به سوی كشور «خْـوَنیـرَث» می‌شتابد و از نیروی زمان و از فرّ مزدا آفـریـده و از پیـروزی اهـورا آفریده بهره‌مند است.

68 «اَشــی» نیـك، گـردونـه‌اش را بلند جایگاه می‌گرداند؛ دین مزدا راه او را آماده ساخت تا او، آن روشنـایـی سپیـد، آن درخشـانِ مینـوی، آن هـوشمنـدِ بـی‌سـایـه سپنـد، راهـش را بـه خوبـی بپیمـایـد. اسبهـایـش در پهنه آسمان، پرواز كننده به چـرخـش در آیند. «داموئیش اوپَـمَـنَـه» همواره برای او راهِ گردش آمـاده می‌كنـد. در برابـر او همه دیوان نادیدنی و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» به هراس می‌افتند.

هر دو تعبیر «روشنایی سپید» و «درخشان مینوی» اشاره به ستاره قطبی است. در باره «اسب‌ها» نگاه كنید به پانویس بند 125.

69 نشـود كـه ما خود را دچار ستیزه آن بزرگِ برآشفته كنیم؛ او كـه با هماوردش، هزار گـونـه ستـیزه بكار خـواهـد بست؛ او كه ده هـزار دیـده‌بـان دارد‌؛ آن تـوانـای فریفته نشونده از همه چیز آگاه.

بخش هجدهم

70 تکرار بند 7.

بهـرامِ اهـورا آفریده در پیش او روان است، به مانند گُـرازی با دندان‌های تیز كه از خود پدافند می‌كند. گرازِ نری كه به یك نواخت، نابود می‌كند و چنان خشمگینی كه نتوان به او نزدیك شد. با رخسارِ خال‌دارِ گرازی نیرومند، با پاهای آهنین، با چنگال‌های آهنین، با پِی‌های آهنین، با دُم آهنین، با چانه آهنین.

71 او با برافروختگی و دلیری مردانه بر دشمن می‌تازد و دشمن را به خاك در می‌افكند و هنوز باور نمی‌كند كه او را فرو كوبیده باشد. به گمان او چنین نمی‌آید تا بتواند دگر باره بر او نواختی فرود آورد و مغز سر و ستونِ مهره‌های او را در هم شكند؛ آن مغز سری كه خاستگاه نیروی زندگی است.

بخش نوزدهم

75 ما خواهانیم كه پشتیبان كشور تو باشیم، ما نمی‌خواهیم كه از كشور تو جدا شویم، نمی‌خواهیم از خانمـان جـدا شویم، نمی‌خواهیم از روستـا جـدا شویم، نمی‌خواهیم از دهستـان جدا شویم، نمی‌خواهیم از كشور جدا شویم. مباد جز این! تا مهـرِ دارنده بازوان نیرومند ما را از دشمن بپاید.

76 تویی نابود كننده دشمن و دشمنی بد‌اندیشان؛ تویی فرو كوبنده آزار رسانان به پیرو راستی؛ تویی دارنده اسبان زیبا و گردونه‌های زیبا؛ تویی یاوری توانا برای یاری‌خواهان.

77 من او را به یاری می‌خوانم؛ بشود كه او برای یاری ما آید؛ تا ما هم از پرتوِ او، همچون پناه‌یافتگانِ او، همیشه در نشستنگاه‌های آسوده و خوش بسر بریم.

78 تویی كه كشورها را نگاهبانی می‌كنی، اگر آن كشورها مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور را با پشتیبانی نیك خوشنود سازند. تـویـی كـه نابودشان می‌سازی، اگر كه آنها از كشور دشمن باشند. مـن تـو را در ایـن جـا بـه یـاری فرا می‌خوانم، بشود كه او در این جا بـه یـاری مـا آیـد. آن مهـرِ نیـرومـندِ در هـمه جـا پیـروزمند، آن شـایسته سـتایش و سزاوار نیایش، آن سرورِ با شكوه كشور.

بخش بیستم

79 تکرار بند 7.

كسی كه نشستنگاهش را از «رَشْـن» دریافت نمود؛ كسی كه نشستنگاهش را رشن پایدار نمود، برای گفتگوهای دور و دراز.

80 نگاهبان خانمان تویی؛ نگاهدار كسی كه به دروغ نباشد، تویی؛ نگاهبان خاندان و پشتیبان كسانی كه به دروغ نباشند، تویی؛ آری از پرتوِ سروری مانند توست كه من برای خود بهترین همسخن و پیروزی اهورا آفریده را به دست می‌آورم. در دادگاه داوری او، همه مردمانِ پیمان‌شكن به خاك در می‌افتند.

بخش بیست و یكم

81 تکرار بند 7.

كسی كه نشستنگاهش را از «رَشْن» دریافت نمود؛ كسی كه نشستنگاهش را رشن پایدار نمود، برای گفتگوهای دور و دراز.

82 او كه اهورامزدا به او هزار گونه چالاكی بخشید، ده هزار چشم برای نگریستن بخشید. از نیروی همین چشم‌ها و همین چالاكی‌هاست كه او نگرنده كسی است كه پیمان خویش نپاید و پیمان بشكند. از نیروی همین چشم‌ها و همین چالاكی‌هاست كه مهـر، فریفته نشدنی است. او كه ده هزار دیده‌بان دارد، آن توانای فریفته نشدنی و به همه چیز آگاه.

بخش بیست و چهارم

95 تکرار بند 7.

او كه پس از فرو رفتن خورشید، بر پهنه زمین باز آید؛ هر دو انتهای این زمین پهناورِ دور كرانه و گـوی‌پیكـر را دست می‌زند، و می‌نگرد به هر آنچه میان زمین و آسمان است.

در بند 13 اشاره به دیده شدن مهـر، پیش از طلوع خورشید و در این بند اشاره به دیده شدن آن پس از غروب خورشید شده است كه هر دوی این تعابیر وابستگی مهـر و شب و ستارگان به یكدیگر را می‌رساند.

عبارت «گوی پیکر» نشان‌دهنده آگاهی ایرانیان از كروی بودن زمین، دستكم در سه هزار سال پیش است.

صورت فلكی خرس بزرگ در هر شبانروز دو بار به افق شمالی می‌رسد، یكبار از سوی شمال‌غربی به زمین نزدیك می‌شود و به تعبیر اوستا به آن «دست می‌زند» و یكبار از سوی افق شمال‌شرقی از زمین دور می‌شود.

96 او گرزی با صد گره و صد تیغه بر دست گرفته، می‌تازد و مردان بر می‌افكند. گرزی كه از فلز زرد ریخته شده و از زرِ سخت ساخته شده است. آن سخت‌ترین رزم‌افزار است، پیروزمندترین رزم‌افزار است.

منظور از «گرزی با صد گره و صد تیغه» صورت فلكی پُر پیچ و خمِ «ثُـعبان» یا «اژدها» است كه به ستاره قطبی پیوسته و به مانند گرزی است كه در دستان مهـر جای گرفته است.

97 در برابر او اهریمنِ بسیار تبهكار به هراس می‌افتد؛ در برابر او خشمِ نیرنگ‌بازِ بد رفتار به هراس می‌افتد؛ در برابر او «بوشاسپِ» دراز دست به هراس می‌افتد؛ در برابر او همه دیوانِ نادیدنی و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» به هراس می‌افتند.

«بوشاسپ» نام دیو خواب بامدادی نابهنگام است كه مردمان را تشویق به خواب بیشتر می‌كند.

بخش بیست و هفتم

104 تکرار بند 7.

او كه دستان بسیار بلندش پیمان‌شكن را گرفتار می‌سازد و او را می‌گیرد؛ او را بر می‌افكند اگر چه در خاور هندوستان باشد؛ او را بر می‌افكند اگر چه در باختر باشد؛ اگر چه در ریزشگاه رود «اَرَنْـگ» باشد؛ اگر چه در میانه این زمین باشد.

«ارنگ» مصّب رود «سیر» یا «سیر دریا» در دریاچه «خوارزم» یا «آرال».

بخش بیست و هشتم

112 تکرار بند 7.

آن سـرورِ تـوانای دلاور، آن پهلـوان دلیـر، می‌تـازد بـا گردونه، با تازیانه؛ با سپری سیمیـن بـر دسـت و زره‌ای زرین بـر پیكـر. ره می‌سپـارد مهــر بـه دیدار سرزمین‌های مهریان، از راه‌هایی روشن، از دشت‌هایی گسترده، از سرزمین‌هایی كه مردمان و چارپایان در آن به آزادی می‌زیند.

113 بادا كه هر دو بزرگوار مـهـر و اهـورا، ما را دریابند؛ آنگاه كه اسبان بر می‌خروشند، آنگاه كه بانگ تازیانه‌ها بر می‌خیزد و از بینی اسبان خروش بر می‌آید و تیرهای تیز از زهِ كمان‌ها پرتافته می‌شود.

اینجا نیز همچون فروردین یشت از كهن‌ترین جای‌هایی است كه نام اهورا آمده است. در متن اوستایی مهر و اهورا به شكل «مـیـثْـرَه اَهـورَه» نگاشته شده است.

بخش سی و یكم

123 تکرار بند 7.

كسی كه اهورامزدا او را در سرای درخشانِ فروغ بیكران بستود.

اینجا نیز از كهـن‌ترین یـادكـردهای نامِ اهـورامـزدا است. اما برخی محققان این بند را نیز از افزوده‌های جدیدتر می‌دانند.

124 آن مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور با بازوان گشوده برای نگاهبانی، از سرای درخشانِ فروغ بیكران، روان می‌گردد. او كه گرداننده گردونه‌ایست زیبا و هموار رو و با زیورافزارِ آراسته و گوناگون و زرین.

125 گردونه او را چهار اسب سراسر سپیدِ جاودانی می‌كشند. اسبانی كه خوراكشان از سرچشمه‌ای مینوی است، اسبانی با سُم‌های پیشینِ پوشیده از زر و سُم‌های پسینِ پوشیده از سیم، اسبانی كه همگی بسته شده‌اند به مال‌بند و لگام و یوغی كه با پیوستگی به یك چنگكِ شـكاف‌دارِ خـوش‌ساخته از فلزی پُر بها در كنار هم ایستاده‌اند.

منظور از «چهار اسب» چهار ستاره پیشین صورت فلكی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» است كه در باورهای كهن ایرانی به مانند چهار اسب سپید درخشان تصور شده‌اند. در بند 68 از پرواز این اسب‌ها در آسمان یاد شده است.

127 از پیش او «داموئیش اوپَـمَـنَـه» دلاور به مانند گـرازی كه با دندان‌های تیـز از خود پاس می‌دهد، سواره به پیش می‌تازد؛ گرازی نر با چنگال‌های تیز، گـرازی كه بـه یـك زخـم هـلاك كنـد؛ گـراز برافـروختـه‌ای با چهـره خال‌خال كـه نتـوان بـدو نزدیك شد؛ دلیر و چالاك و تندتاز. از پس او «آذرِ» فروزنده و «فَـرّ كیانی» می‌تازند.

128 در گـردونـه مـهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار كمانِ خوش‌ساخت هست كـه بسا از آن كمان‌های آراسته به زه، از زهِ «گَـوَسْـنَـه» بر ساخته شده است. آنها به شتابِ نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.

«گوسنه»، احتمالا نام روده حیوانی است. از اینجا تا بند 132 تعدادی از جنگ‌افزارهای كهن معرفی شده كه شمار زیادی از نمونه‌های واقعی آنها به دست آمده است.

129 در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار تیرِ پرِ كركس‌ نشانده با ناوَك زرین و سوفارهایی خوش ساخته از استخوان هست كه بسا از چوبه‌های آنها آهنین است. آنها به شتاب نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.

130 در گردونـه مهـرِ دارنده دشت‌های پهنـاور، هزار نیـزه تیـز‌تیغـه خوش‌ساخـت هست. آنها به شتـاب نیروی پندار پرّانند، به شتـاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌‌شوند. در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار تبرزینِ دو تیغه پولادینِ خوش‌ساخت هست. آنها به شتاب نیروی پندار پرّانند ، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.

131 در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار دشنه دوسرِ خوش‌ساخت هست. آنان به شتاب نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند. در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار گُرزه آهنینِ خوش‌ساخت هست. آنان به شتاب نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.

132 در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، یك گُـرزِ زیبای سبك‌پرتاب با یك‌صد گره و یك‌صد تیزی هست كه چون فرود آید، مردان را بر می‌افكند. گرزی ریخته شده از فلز زرد و و ساخته شده از زر. آن سخت‌ترین رزم‌افزار و پیروزمندترین رزم‌افزار است. آن به شتاب نیروی پندار پرّان، و به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شود.

133 مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور پس از كشتن دیوان و پس از بر انداختن پیمان‌شكنان، سواره از فراز «اَرِزَهی» و «سَـوَهی» می‌گذرد؛ از فراز «فْـرَدَه ذَفْـشو» و «ویدَه ذَفْـشو»، و از فراز «وُئورو بَـرِشْـتی» و « وُئورو جَـرِشْـتی» و از فراز این كشور درخشان «خْـوَنیـرَث» می‌گذرد.

134 به راستی به هراس در می‌افتد اهریمنِ بسیار تبهكار، به راستی به هراس در می‌افتد خشمِ نیرنگ‌بازِ بد كردار، به راستی به هراس در می‌افتد بوشاسپِ درازدست، به راستی همه دیوان ناپیدا و پیروان دروغ در «وَرِنَه» به هراس در می‌افتند.

135 مباد كه ما خود را به ستیزه مهـرِ بر افروخته و دارنده دشت‌های پهناور، در افكنیم. ای مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور! مباد كه تو با بر خروشندگی ما را فرو كوبی. او كه از نیرومندترینِ ایزدان، از دلیرترینِ ایزدان، از چابك‌ترینِ ایزدان، از تندترینِ ایزدان، و از پیروزمندترینِ ایزدانِ پدید آمده بر این زمین است. آن مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور.

بخش سی و دوم

136 تکرار بند 7.

او كـه بـه گـردونـه‌اش اسبـان سپیـد بستـه شده و با چرخ‌های زرین كشیده می‌شود.

بخش سی و سوم

140 تکرار بند 7.

می‌ستایم مهـر را، آن نیك، نخستین دلاورِ آسمانی، بسیار مهـربـان، بی‌مـانـند، بلـند پـایگـاه، نیرومند، دلیر، و آن یلِ رزم‌آور را.

141 آن پیروزمندی كه رزم‌افزاری خوش‌ساخت بر گرفته است؛ او كه در شب، پاسبانی فریفته نشدنی است؛ در میان زورمندان، زورمندترین است؛ در میان دلاوران، دلاورترین اسـت؛ در میـان بخشندگـان داناترین است. آن پیروزمندی كـه دارنده فَرّ است و دارنـده ده هزار چشم و ده هزار دیده‌بان. آن فریفته نشونده دانا و توانا.

بخش سی و چهارم

142 تکرار بند 7.

او كه چهره‌های گوناگون آفرینش «سپند مینو» را هنگام بردمیدن نمایان می‌سازد. آن ایزد بزرگِ نیك‌كردار، پیكر خود را به مانند ماه می‌درخشاند.

«سپند مینو»، خرد مقدس، مینوی ورجاوند، جهان نیكی‌ها، نیروی نیكی، و نیز مهمترین فروزه اهورامزدا است و گاه بجای نام او آورده می‌شود.

143 رخسار درخشانش همچو ستاره «تِـشْـتَـر» است. گردونه‌اش را كسی می‌گرداند كه در میان آفریدگان زیباترین است و هیچگاه به راه نادرست نمی‌رود. من آن گردونه را كه آفریده خردِ پاك آفریدگار است را می‌ستایم، آن گردونه مهـر كه با ستارگان آراسته مینوی آذین شده است. او كه ده هزار دیده‌بان دارد؛ آن توانای فریفته نشدنی و از همه چیز آگاه را.

در این بند به خوبی باورهای نجومی نسبت به مهـر نمایانده شده است، رخسارش به ستاره «تشتر» مانند می‌شود و گردونه‌اش از ستارگانِ آراسته مینوی تشكیل شده و فراهم آمده است.

145 می‌ستاییم مهـر و اهورای بزرگ و گرامی و نیستی ناپذیر را؛ می‌ستاییم ستارگان و ماه و خورشید را، و می‌ستاییم آن مهـر را كه سرور همه كشورهاست.

پژوهش، گردآوری و نگارنده: استاد دکتر رضا مردای غیاث آبادی

هیچ نظری موجود نیست: