۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

هوم یشت

هوم یشت

سرودهای سپندترین گیاه ایرانی

ای هوم! ستایش بر ابرها و باران، رویاننده اندام تو بر ستیغ كوه‌ها.

ستایش بر ستیغ كوهی كه تو بر آن می‌رویی.

ستایش بر زمینِ بهره‌ور و پهناور، آن بخشنده در بر گیرنده تو.

ستایش بر سرزمینی كه تو در آن رویانی،

ای هوم! رویان بـاش بـر فـراز كـوه‌هـا، بالنده باش در همه جا.

پـیـش‌گـفـتـار

هوم یشت در درون یسناها جای داده شده است و از یسنای 9 تا 11 را در بر می‌گیرد، هر چند كه یشت بیستم اوستا نیز با نام هوم یشت نامیده می‌شود، اما تنها چند بندِ هوم یشت اصلی را در بر دارد. این یشت در بزرگداشت و ستایش گیاه همیشه سرسبزِ «هوم» كه در اوستا با نام «هَـئـومَـه» (در سانسكریت «سَئومَه») آمده، سروده شده است.

هوم یشت در 3 هات «یسنا» و 71 بند جای داده شده است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبـارتند از بندهای 1، 2، 12 تا 15، 24، 26، 27، 29 تا 32 از یسنـای نهـم؛ 1، 2، 5 تـا 10، 12 تـا 16، 18، 19 از یسنـای دهـم؛ و بـه احتمال همه هجده بندِ یسنای یازدهم.

«هوم» درختچه‌ایست همیشه سرسبز كه در باورهای ایرانی به عنوان سرور و رد گیاهان شناخته می‌شده و از افشره آن نوشیدنی‌ای فراهم می‌ساختند. «هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می شناسند: «ریش بز»، «اُرمَك»، «كُشْك» (در دشت جوین خراسان)، «اَلْتَه»، «مادِرَخ» (در بدخشان افغانستان)، «خوم» (در ناحیه پَنجكَت تاجیكستان) و «شَرَپَّـه» (در بالا آب زرافشان و یغناب).

اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشته است: هوم تنها در كوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آنها و بطور خودرو می‌روید و می‌دانیم كه كوه خود واسطه میان جهان خاكی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه كه برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره سر به آسمان كشیده هستند؛ «هوم» حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند و در اوایل پاییز میوه‌های سرخ كوچك می‌دهد و هنگامی كه برخی شاخه‌ها یا برگ‌های آن خشك می‌شود به رنگ زرین زیبایی نمودار می‌شود كه اشاره به «هوم زرین» از همان گرفته شده است؛ «هوم» علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود؛ «هوم» از خانواده «اِفِدرا» و دارنده ماده «اِفِدرین» و در نتیجه افشره آن به عنوان یك گیاه دارویی خاصیت تسكینی و آرامش‌بخشی دارد؛ در باورهای عامه افشره هوم را موجب افزایش توان فرزند‌آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان می‌دانند. كاركردهای هوم بیشتر از آن است كه در اینجا بهمه آن اشاره شود.

«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. در شاهنامه از مردی به نام «هوم» نیز سخن رفته است كه در كوهستان زندگی می‌كند و در گرفتن افراسیاب به كیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز بی‌گمان اشاره به گیاه هوم است كه در طول زمان دچار تغییرات شده است.

به این نكته نیز می‌توان اشاره كرد كه «زنگ آتشكده» و «ناقوس كلیسا» هر دو از هاون و دسته هاونی كه «هوم» را در آن می‌كوبیده‌اند و بعدها به شكل آیینی در نیایش‌ها در آمده بوده است، اقتباس شده است.

یسنای نهـم

3 ای هوم! در میان مردمانِ این جهان خاكی، چه كسی برای نخستین بار از تـو افشـره‌ای بـر گرفت؟ به او چه بهـره‌ای داده شد و كدامین كامیابی به او فراز رسید؟

4 پس آنگاه آن هومِ پیرو راستی و آن دور كننده مرگ گفت: در میان مردمان این جهان خاكی، برای نخستین بار «ویوَنْـگْـهان» از من افشره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شد و این كامیابی فراز رسید كه برای او پسری زاده شد: جمشیدِ خوب‌رَمه، آن فروغمندترینِ آفریدگان، آن خورشید چهره، او كه به هنگام شهریاری‌اش، جانوران و مردمان را همیشه نمردنی، آب‌ها و گیاهان را خشك نشونده و خوراك‌ها را كاستی‌ ناپذیر كرد.

5 به هنگـام شهریـاری جمِ دلاور، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بود و نه مرگ، و نه رشكِ آفـریده دیو. هم پدر و هم پسر، هر یك به مانند پانزده‌ ساله‌ای به دیده می‌آمدند. در آن هنگامِ شهریاری جمِ خوب‌رَمه، آن پسر ویوَنْگْهان.

6 ای هـوم! در میـان مردمـانِ ایـن جهان خاكی، چه كسی برای دیگر بـار از تو افشره‌ای بر گرفت؟ به او چه بهره‌ای داده شد و كدامین كامیابی به او فراز رسید؟

7 پس آنـگاه آن هومِ پیرو راستی و آن دور كننده مرگ گـفت: در مـیان مـردمان این جهان خاكی، برای دومین بار «آبتیــن» از مـن افشـره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شد و ایـن كامیابی فراز رسید كه برای او پسری زاده شد: فریدونِ از خاندان توانا.

8 او كه بر اَژی‌دَهاك چیره شد؛ بر آن سه پوزه سه كله شش چشم، بر آن دارنده هزار گونه چالاكی، بر آن دیو بسیار نیرومند دروغ، بر آن پیروِ دروغِ تباه‌كننده جهان، بر آن نیرومندترین دروغی كه اهریمن برای تباهی جهان راستی و به پلیدی در این جهان خاكی بیافرید.

9 ای هوم! در میان مردمانِ این جهان خاكی، چه كسی برای سومین بار از تـو افشره‌ای بـر گرفت؟ بـه او چـه بهره‌ای داده شد و كدامین كامیابی به او فراز رسید؟

10 پس آنگاه آن هومِ پیرو راستی و آن دور كننده مرگ گفت: در میان مردمان این جهان خاكی، برای سومین بار «اَتْـرَتِ» تـوانـاتـریـنِ تبار سام، از من افشره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شـد و ایـن كـامـیابـی فـراز رسـید كـه برای او دو پسر زاده شد: «اورْواخْـشَـیـه» و «گرشاسپ»؛ آن یك، داوری گذارنده داد (آییـن و قـانـون)، و دومی، جـوانی خـوش‌كردار، بلندگیسو و گُرزدار.

«اَتْرَت» یا در متن اوستایی«تْرَیتَه» نام پدر گرشاسپ است.

به گمان برخی محققان واژه اوستایی «گَـئِـسو» نه به معنای بلندگیسو، بلكه به معنای دارنده گیسوان چین‌دار یا گیسوان بافته شده و یا گیسوان مجعد است.

11 او كه اَژدهای شاخ‌دار را بكشت؛ اژدهایی كه اسبان را فرو می‌خورد؛ مردمان را فرو می‌خورد؛ آن زهرآلودِ زرد رنگ را، كه زهرِ زردش به بلندی یك «اَرَش» پاشیده می‌شد.

عبارت‌ «زهر‌آلود زردرنگ» و پاشیده شدنِ زهر به بلندای یك «اَرَش» همگی در توصیف آتشفشان «تفتان» و گازها و مواد مذاب متصاعد از آن است. «اَرَش» واحدی برای اندازه‌گیری طول است كه مقدار آن دانسته نشده است.

گرشاسپ به هنگام نیمروز بر پشتش و در دیگی فلزی، خوراك می‌پخت. آن زیانكار از گرما تفته و خْوی‌ریزان شد و از زیر دیگ در جَست و آب جوشان را فرو پاشاند. گرشاسپِ نریمان را هراس بر گرفت و خود را به كنار كشید.

16 درود به هوم! هوم نیك، هومِ خوب آفریده شده، هومِ درست آفریده شده، آن نیكِ درمانگر، آن سر بر كشیده، نیك‌كردار و پیروزگر. زرینی با شاخه‌های نرم كه افشره‌اش بهترین و شادمانی‌بخش‌ترینِ نوشیدنی‌ها برای روان است.‌

17 ای زرین! فرا می‌خوانم سر زندگی ترا، فرا می‌خوانم توانمندی، درمانگری، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن و همه گونه انـدیـشه‌ورزی تـرا. فرا می‌خوانم ترا تا به مانندِ شهریاری كامیاب شده و فرو كوبیده یورشگران و چیره شده بر دروغ، به میان آفریده شده‌ها آیم.

18 فرا می‌خوانم ترا تا یورش همه بدخواهان را فرو كوبم؛ دیوان و مردمان را، جادوان و پریان را، ستمگران و كَوی‌ها و كَرَپَن‌ها را، «اَشْموغانِ» دو پا و گرگ‌های چار پا را، و سپاه فریبگر و «پهن‌پیشانی» (؟) دشمن تاخت آورنده را.

«اَشموغ» (در ادبیات فارسی «آسموغ») نام دیو سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی، دروغ و اختلاف‌افكنی میان دو كس است.

19 ای هومِ دور كننده مرگ، این نخستین دهش را خواهانم از تو: زندگی بهترینِ پیروان راستی را، فروغِ آرامش‌بخش را. ای هومِ دور كننده مرگ، این دومین را خواهانم از تو: تندرستی را. ای هومِ دور كننده مرگ، این سومین را خواهانم از تو: دور زیوی نیروی زندگانی را.

20 ای هومِ دور كننده مرگ، این چهارمین را خواهانم از تو: مرا كامیاب و دلیر و شادمان، بر این زمین در آور تا یورش را در هم كوبم و دروغ را فرو شكنم. ای هومِ دور كننده مرگ، این پنجمین را خواهانم از تو: مرا پیروزمند و فرو كوبنده در رزم، بر این زمین در آور تا یورش را در هم كوبم و دروغ را فرو شكنم.

21 ای هومِ دور كننده مرگ، پسشتر ما را از بوی دزد و پیشتر ما را از بوی راهزن و پیشتر ما را از بوی گرگ آگاه كن، پیش از آنكه كس دیگری بوی بَرد، ما پیش از همه بوی بریم.

22 هـوم دلاورانِ تـازنـده اسب در پیكارها را نیرو و توانایی فرا می‌بخشد. هـوم به زنـانِ باردار پسرانـی نـام‌آور و فرزنـدانـی پیـرو راستـی فرا می‌بخشد. هوم به آنانی كه به دلخواه خود به آمـوخـتن «نَـسْـك» می‌پردازند، فـرزانگی و خردمندی فرا می‌بخشد.

23 هوم آنانی را كه دیرگاهیست دوشیزه مانده‌اند، اگر از آن خردمند بخواهند، آنان را دامادی خوش‌پیمان فرا می‌بخشد.

25 ای هوم! چه خوش است كه به نیروی خود، شهریاری كامیاب شده هستی. چه خوش است كه بسیار سخنان درست‌گفته می‌دانی. چه خوش است كه برای سخنان درست‌گفته، بی‌نیاز از پرسیدن هستی.

28 مـا را از آسیب ستمگران رهایی ده، منش جنگ‌خواهان را از ما دور سـاز، آسیب‌رسانانِ بـه ایـن خـانـه، بـه ایـن روستـا، به این شهر و به این كشور را پـریشـان كـن؛ بگیـر تـوان پـاهـای او را، بگیـر شنوایی گوش‌های او را و منش او را.

یسنای دهـم

3 ای هوم! ستایش بر ابرها و باران، رویاننده اندام تو بر ستیغ كوه‌ها. ستایش بر ستیغ كوهی كه تو بر آن می‌رویی.

4 ای هوم پاك! ستایش بر زمینِ بهره‌ور و پهناور، آن بخشنده در بر گیرنده تو. ستایش بر سرزمینی كه تو در آن رویانی، همچو سـرورِ خوشبو گیاهان و همچو نیك‌ْ گیاهانِ مزدا. ای هوم! رویان بـاش بـر فـراز كـوه‌هـا، بالنده باش در همه جا. تویی خاستگاه راستی.

11 پرنده‌ای پاك و كاردان، تو را به هر سو می پراكَند، بر ستیغ‌های «اوپائیری سَـئِـنَـه»، بر فراز «سْـتَـئِـرو سارَه»، بر گردنه «كوسْرو پَـتَـه»، بر پرتگاه «ویشْ پَـسَـنْ» و بر كوه «سْـپیتَـه گَـئونَـه».

اوپائیری سئنه، به معنای «فراتر از پرواز سیمرغ» و احتمالاً نام كوه‌های «هندوكُش» در افغانستان امروزی.

ستئرو ساره، به معنای «سر به ستاره كشیده»، جای این كوه دانسته نیست.

سپیته گئونه، احتمالاً همان «سفید كوه» در جنوب «هری‌رود» در افغانستان امروزی. جایگاه دو كوه دیگر نامشخص است.

17 می‌ستایم همه هوم‌ها را؛ آنها را كه رویانند بر فراز كوه‌ها؛ آنها را كه رویانند در دره‌ها و در لبِ رودها؛ آن هوم‌ها كه در بند و در گنجه زنانند. فرو می‌ریزمت از ساغری سیمین به ساغری زرین، نمی‌ریزمت بر زمین، چرا كه تویی ارجمند و شكوهمند.

20 توانایی باد بر جهان، درود بر جهان؛ بادا آكنده از گفتار آرام، جهان را؛ بادا كامروایی بر جهان؛ بادا فراوانی بر جهان؛ بادا آبادانی بر جهان.

این بند به راستی یكی دیگر از آرمان‌ها و آرزوها و نیایش‌های زیبای ایرانیان را عرضه می‌دارد كه در آن نه برای خود و خانواده خود و شهر خود و كشور خود، بلكه برای همه جهان و جهانیان دعا و آرزو شده است.

21 می‌ستاییم هومِ زرین شاخه را؛ می‌ستاییم هوم نوشیدنی فزاینده را؛ می‌ستاییم هومِ دور كننده مرگ را؛ می‌ستاییم همه هوم‌ها را.

گردآوری، پژوهش و نگارنده: استاد دکتر رضا مرادی غیاث آبادی

هیچ نظری موجود نیست: