۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

رام یشت

رام یشت

نیایش‌نامه ایزد صلح و آشتی

پـیـش‌گـفـتـار

رام یشت پانزدهمین یشت اوستا است. این یشت در بزرگداشت و ستایش «اَنـدَروای» یا «وَیــو» (وات/ وای) ایزد باد و هوا، و همچنین «رام» سروده شده است. «رام» در متون پهلوی به گونه «رامِـشْـنْ» یا «رامِـش» و در اوستا به صورت «رامَـنْ» یا «رامَـه» به معنای صلح و سازش و شادمانی آمده است و از هیچكدام آنها آگاهی زیادی در دست نیست. آنچه مسلم است، «انـدروای» و «رام» در ابتدا از یكدیگر جدا بوده‌اند اما بعدها با هم یـكی دانسـته شده‌اند. ترجـمه دقیق این یشت همچون بهرام یشت، به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله استاد پورداود كـاری دشـوار است. رام یشـت دارای 11 بخش یا كرده و 57 بنـد اسـت. امـا بسـیاری از ایـن بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1 تا 6، 10، 14، 18، 22، 26، 30، 34، 38 تا 57 .

*

بخش دوم (کرده دوم)

7 هوشنگ پیشدادی او را بستود بر فراز ستیغِ كوه البرزِ پیوسته با فلز؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.

«بـرسم» نام شاخه‌های تازه چیده شده انار یا مورد یا هوم یا گز و درختان دیگر است كه در آیین‌ها در دست می‌گرفته و یا بر روی میز می‌گسترانیده‌اند.

8 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْــدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من دو سوم دیوان «مَـزَنْـدَری» و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» را بر افكنم.

9 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. هوشنگ پیشدادی كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش سوم

11 تهمورثِ زِیناوند او را بستود؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَـرسَـم گسترده، با دستانِ گشاده.

12 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من بر همه دیوان و مردمان و پریان چیره آیم. كه من اهریمن را به پیكر اسبی در آورم و به سی سال، او را به هر دو كرانه این زمین بتازانم.

13 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. تهمورثِ زِیناوند كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش چهارم

15 جمشیدِ خوب‌رَمه او را بستود بر فراز «هُـكَـرِ» فرازمند و سـراسـر درخـشان و زریـن؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زریـن، بـر روی فـرش زریـن، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.

16 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من در میان زاده‌شدگان، فرِهمندترین شوم؛ در میان مردمان، همچو خورشید باشم؛ كه به هنگام شهریاری، من چارپایان و مردمان را نیستی‌ناپذیر كنم؛ آبها و گیاهان را خشـك‌نشـدنی كـنم و خوراك‌هایی خورند كه هیچگاه كاستی نپذیرد.

17 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. جمشید كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش پنجم

19 اَژی‌دَهاكِ سه پوزه او را بستود در «كْـویـریـنـْـتَـه» (جایی ناشناخته) سخت راه؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.

20 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا ایـن كـامـیابی فـراز ده كـه مـن همـه هفت كشور را از مردمان تهی كنم.

21 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی نبخشید.

بخش ششم

23 فریدون پسر خاندان آبتین از تبار توانا، او را بستود در سرزمین چهارگوشه وَرِنَـه؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.

24 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من بر «اَژی‌دَهـاكِ» سـه پـوزه سـه كلـه شش چشمِ دارنده هزار دستـان چیـره آیم؛ به این دیو بسیار نیرومندِ دروغ، این پلید و فریفتارِ جهان، بر این نیرومندترین دروغـی كـه اهریمـن در برابر جهـان خاكی آفرید تا جهان راستـی را از گـزنـد آن تبـاه كند. تا من بتوانم هر دو زنان را از او باز پس گیرم؛ هر دو را «شهـرنـاز» و «اَرْنَـواز» را؛ آنان كه شـایسته پیـوسته داشتنِ تبار و نیكوترینِ جهانند.

25 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. فریدون كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش هفتم

27 گرشاسپ دلیر او را بستود در آبشارِ «گـوذَه» بر رودِ «رَنْـگْـها»ی آفریده مزدا؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.

رود «رنگها» یا به گمانی، رود «سیر دریا» (سیحون) از آبشارهای بسیاری در مسیر طولانی خود برخوردار است كه یكی از آنها كه جای آن نامعلوم است، آبشار «گوذَه» می‌باشد.

28 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من دادِ برادرم «اورْواخْـشَـیـه» را بخواهم و «هیتاسْـپَـه» را بكُشم و او را با گردونه خویش در كِشَم. همچنین با «اَسْـتی‌ گَـفْـیـه» سرور، همچنین با «اَئِـوو گَـفْـیـه» بزرگ، همچنین با «گَـنْـدَرِوَه» كه در آب بسر می‌برد.

«اورواخشیه» نام برادر گرشاسپ است كه به دست هیتاسپ كشته شد. «استی گفیه» یا «اَشْتی گَفْیه» همراه با «اَئوو گَفْیه» از هماوردان گرشاسپ به شمار می‌رفته‌اند. صفت‌هایی كه برای این دو به كار بسته شده است نشان می‌دهد كه ایرانیان حتی دشمنان خود را نیز با تعابیر نیك یاد می‌كردند.

29 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. گرشاسپ كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش هشتم

31 «اَئـورْوَساره» بزرگ او را بستود در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میانه جنگل سپید؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.

آگاهی بیشتری از «ائوروساره» و همچنین جایگاه جنگل سپید در دست نیست.

32 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه آن پهلوان سرزمین‌های ایرانی، كیخسروِ پایدار كننده كشور، ما را نكُشد، كـه خود را از كیخسرو برهانـم. كیخسرو در همه جنگل‌های ایرانیان او را فرو افكند.

در اینجا نیز مانند بندهای 41 و 43 اَرْت یشت، كیخسرو با صفتی بسیار شایسته نامبردار شده است كه در سراسر اوستای كهن به هیچكس دیگری اطلاق نشده است.

33 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. كیخسرو كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

37 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. گرشاسپ كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

گردآوری،پژوهش و نگارنده:استاد دکتر رضا مرادی غیاث آبادی

هیچ نظری موجود نیست: