۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

با صدای او گریستم!



در سرنوشت یک ملت ، و در تاریخ هنر، گاه اثری چنان روح زمانه را تصویر می کند، و چنان حس و جان مردمان را بیان می کند که به عنوان جزئی پایدار از فرهنگ و تاریخ یک ملت همواره بر جای می ماند ترانه مرا ببوس چنین بود. دو نسل از جامعه ی ما ، درد و مردن و اندوه و شکست و مرگ خود را با ترانه« مرا ببوس» با « صدای حسن گلنراقی »گریستند.

سال 1332 که ضربه ی کودتای 28 مرداد، به نهضت ملی و امید ملتی برای رهایی پایان داد، در آن روز های سیاه شکست که در میدان های اعدام، مرگ قهرمانانه را به سینه ی مردم دوستی و شجاعت سپر می کردند، نسلی با ترانه "مرا ببوس" که در همان روزها پخش شد گریست و خواند که : " در میان توفان ها، هم پیمان با قایقران ها – گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها "

سال ها در بازار تهران ( سرای بلور فروش ها ) کسب و کار مختصری داشت قدی بلند و مویی سپید ، آرام وشمرده صحبت می کرد ، حتی با مشتری های سمجی که برای بلور خریدن هم چانه می زدند چنان آرام سخن می گفت ، که گویی می ترسد بلورها تاب قال و مقال را نیاورند و از روی رف ها سقوط کنند. مغازه اش در بازار سنتی تهران نه بزرگ بود و نه کوچک. تحمل آن هایی را که در یادش بودند و به دیدارش می آمدند بیشتر داشت تا مشتری ها.


حسن گلنراقی(گل نراقی) در سال 1300 خورشیدی در کوچه ی آبشار در خیابان ری در تهران به دنیا آمد. او فرزند یکی از تجار معتبر بازار بود بعد از تحصیلات متوسطه به کار پدری خود که خرید و فروش بلور وچینی و عتیقه بود پرداخت. اگر چه صدایی گرم و گیرا داشت و در محافل دوستانه می خواند ولی به لحاظ موقعیت خانوادگی هرگز نمی توانست به عنوان خواننده رادیو معرفی شود.

حسن گلنراقی خواننده ای غیر حرفه ای اما اهل ذوق بود . در سال های پس از کودتای 28 مرداد که بسیاری دور هم به غم خواری و تسلای آوار کودتا جمع می شدند و ترانه ای را که حیدر رقابی سروده بود خواند. با همین ترانه نامش در لیست خوانندگان ایران قرار گرفت، خودش می گفت : « به تشویق دوستان ترانه دیگری هم خواندم ولی زود تصمیم گرفتم کنار بکشم صدای من با مرا ببوس باید در خاطره ها بماند. از بچگی عشق کوزه گری وبلور سازی داشتم رسیدم به سرای بلور فروش ها هیچ کس در این سرای بی کسی نمی داند من کیستم و و مرا ببوس چیست! » البته گفته می شود که گلنراقی فقط همین بک ترانه را نخوانده است در یکی از فیلم های سینمایی آن روزگار آوازی که جوان نقش اول در صحنه ای از فیلم هنگام کباب کردن دل و قلوه می خواند صدای حسن گلنراقی است جدا از این ترانه دیگری وجود دارد به نام « ستاره مرد» آهنگ این ترانه تنظیم دیگری است از ریتم و ملودی ترانه مرا ببوس درباره این ترانه گفته اند که : بند دوم مرا ببوس است. ترانه ی ستاره مرد همزمان با ترانه مرا ببوس به صورت صفحه چهل و پنج دور گرامافون و هر کدام در یک سوی صفحه به بازار آمد.

ستاره مرد، سپیده دم / چو یک فرشته ماهم / نهاده دیده بر هم / میان پرنیان غنوده بود / به آخرین نگاهش / نگاه بی گناهش / سرود واپسین سرود بود / دید که من از این پس دل در راه دیگر دارم / به راه دیگر، شوری دیگر در سر دارم / ز صبح روشن باید از این دل بردارم / که عهد خونین با صبحی روشن دارم (آه) / به روی او نگاه من / نگاه او به راه من / فرشتگان زیبا، به به ماتم دل ما / در آسمان هم آوا / دختر زیبا، همچون شبنم گل ها، با برگ شقایق ها / بنشین بر بال باد سحر / دخترزیبا، چشمان سیه بگشا / با روی بهشت آسا / بنگر خندانم بار دگر /

در سال های پس از کودتا گلنراقی نیز چندین بار به ساواک احضار شد تا بگوید با چه انگیزه ای مرا ببوس را خوانده است او می گوید: « هر بار توانستم بازجوها را راضی کنم که این ترانه را فقط به دلیل زیبایی عاشقانه آن خوانده و اساسا خواننده ای حرفه ای نیستم، یک بار خوانده ام و دیگر نمی خوانم. »

حسن گلنراقی در پایان عمر خود در مهرماه 1372، گرفتار بیماری فراموشی (آلزایمر) و تومور مغزی شد و به رغم تلاش پزشکان در 19 مهرماه همان سال در بیمارستان آراد تهران در گذشت و به همراه ترانه اش برای همیشه به ابدیت پیوست و جاودان شد و درامام زاده طاهر مهر شهر کرج به خاک سپرده شد.

گلنراقی هرگز ازدواج نکرد، بخشی از اموال مرحوم گلنراقی از جمله ساختمان اهدایی ایشان در ابتدای خیابان بهار شیراز منشعب از میدان هفت تیر به صورت موقوفه در اختیار آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک قرار گرفت.

شاعران معاصری که از ترانه مرا ببوس متاثربوده و یادی از آن به خاطر داشته اند روی خطاب بیشتر به خواننده آن یعنی مرحوم حسن گلنراقی اشعاری سروده اند.

«ابوالحسن وزری» در چامه ای درد انگیز سروده:

اگر او زین جهان فانی رفت

نام او تا ابد به جا ماند

آنچه او با زبان شیوا خواند

بهترین تحفه بهر ما بود

محفل انس هر کجا بر پاست

سخنی جز مرا ببوس تو نیست

بین خوانندگان دوره ما

آنکه این نغمه را نخواند کیست

گلنراقی اگر ز دنیا رفت

جای او جاودانه در دل ما ست

مرگ، اورا ز یاد ها نبرد

تا جهان است نام او بر جاست

و در شب هفت مرحوم گلنراقی، «فریدون مشیری» سروده ای با نام «بوسه و آتش» را با عنوان "یاد حسن گلنراقی خواننده مرا ببوس" سرود که هم زمان در ماهنامه "دنیای سخن" در ایران به چاپ رسید.

تنها با یک ترانه، درهمه عمر

نامش این گونه جاودان بماند

صبح که در شهر آن ترانه درخشید

نرمی مهتاب داشت ، گرمی خورشید

بانگ هزار آفرین زجا هر جا پر شد

شور وسروری به جان مردم بخشید

نغمه پیامی ز عشق بود و ز پیکار

مشعل شب های رهروان فداکار

شعله بر افروختن به قله ی کهسار

بوسه به یارن ، امید و وعده به دیدار

خلق به بانگ " مرا ببوس " تو بر خاست

شهر به ساز" مرا ببوس " تو رقصید

هر کس به هر کس رسید نام تو را پرسید

هر که دلی داشت بوسه دادو ببوسید

یاد تو در خاطرم همیشه شکافته ست

کودک من با " مرا ببوس " تو خفته ست

ملت من با " مرا ببوس " تو بیدار

خاطره ها در ترانه ی تو نهفته است

روی تو را بوسه داده ایم چه بسیار

خاک تو را بوسه می دهیم دگر بار

ما همگی " سوی سرنوشت " روانیم

زود رسیدی، برو، خدانگهدارت

"هاله" ی مهر است این ترانه بدانید

بانگ ترانه است این ترانه بخوانید

بوسه ی او را به چهره ها بنشانید

آتش اورا به قله ها برسانید

فریدون مشیری

به یاد حسن گلنراقی خواننده مرا ببوس

25 مهر ماه 1372

آن ها رفتند آما ترانه ای را از خود به یادگار گذاشتند که تا زندان و اعدام هست یاد آن ها نیز زنده است.




هیچ نظری موجود نیست: