۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

خیال‌پردازی و داستان‌سرایی در باره کورش بزرگ!

کشورها و اقوامی که دارای تاریخی نوپا و هویتی نوپدید بوده و پیشینه فرهنگی و ادبی چندانی ندارند، معمولاً برای جبران این کمبود در برابر فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیرپا و کهنسال و پر بار، به تاریخ‌سازی و جعل اسناد و مصادره دارایی دیگران به نفع خود می‌پردازند. نمونه‌های چنین کوشش‌هایی به فراوانی در میان کشورهایی که در حدود یک سده اخیر بر روی نقشه‌های جغرافیایی پیدا شده‌اند، دیده می‌شود.

اما در این میان، مردمان سرزمین‌هایی که تاریخ فرهنگ و تمدن آنان سر به هزاره‌هایی می‌زند که از فرط دیرینگی و کهنسالی در مه و ابهام فرو رفته و بر بسیاری از تمدن‌های جهان تأثیر نهاده‌اند، نیازی به چنین تاریخ‌سازی‌ها ندارند.

پیدایش و شکل‌گیری فرهنگ و تمدن مردمان سرزمینی که امروزه بزرگترین بخش آنرا «ایران» می‌نامیم و پهنه فرهنگی آن از «قونیه» تا «کاشغر» و «فرغانه» گستردگی داشته است، به هزاره‌هایی سر بر می‌زند که «میاندورود» و دلتای «نیل» در زیر آب‌های دریاها فرو خفته بودند.

به روزگارانی که فرمانروایان مهاجم آشور با افتخار از کشتار مردم و تخریب نیایشگاه‌ها و سوزاندن جوانان ایران‌زمین کتیبه می‌نگاشتند، همتای ایرانی‌ آنان فرمان آزادی اسیران، بازسازی نیایشگاه‌ها، احترام به ادیان و خدایان مردم را امضا می‌کند.

به روزگارانی که هر سپاه مهاجم در اندیشه تحمیل دین و خدای خود به مردمان فروکوفته است، آن مرد بزرگ ایران‌زمین فرمان می‌دهد که «همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند».

فرهنگ و باورهای ایرانی، بدون هیچگونه دستور دینی، آکنده بوده است از کهن‌ترین فرمان‌ها برای حقوق بشر، برای پاسداشت محیط زیست، برای خوشنودی جانوران، برای مراجعه به رای مردم و برای زندگانی توأم با آرامی و خوشبختی.

هویت فرهنگی و تاریخی ایرانی، نیازی به «ساختن» ندارد؛ بلکه نیازمند «شناختن» است. شناختی که ما بسیار از آن دور مانده‌ایم و برای جبران دوری و بی‌اطلاعی خود، به خیال‌پردازی و دستکاری در اسناد و واقعیت‌های تاریخی روی آورده‌ایم. نیاکان ما بدون تحقیر اقوام و فرهنگ‌های دیگر، برای پیشرفت در دانش و فن‌آوری و دستیابی به جامعه‌ای آرمانی کوشیده‌اند؛ اما فرزندان امروز آنان علیرغم اینکه خود را شیفته و دلباخته پاسداشت دستاوردهای آنان معرفی می‌نمایند، عملاّ نه تنها کوششی شایسته برای شناخت و بهره‌گیری از تجربه آنان و کوششی مضاعف برای پیشبرد بیشتر آرمان آنان به خرج نمی‌دهند، بلکه می‌کوشند تا کوتاهی‌های خود را با داستان‌سازی‌های نادرست جبران کنند و با تحقیر دیگران خود را بزرگ بشمارند. شیوه‌هایی که آشکارا در تضاد با آموزه‌های نیاکان و فرهنگ ملی است.

امروزه واقعیت‌های تاریخی فرهنگ ایران به دست کسان گوناگونی تحریف و تباه می‌شود. گروهی از اینان، آشکارا و از روی‌ بدخواهی و به قصد بزرگ داشتن و تبلیغ هر آن مرام و مکتبی که صلاح و منفعت خود را در آن می‌بینند، با ناراستی به عناد و تحریف روی می‌آورند. اهداف و روش‌های این گروه آشکارتر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد.

اما از سوی دیگر، واقعیت‌های تاریخی ایران به دست کسان دیگری نیز جعل و دستکاری می‌شود که اتفاقاّ از دوستداران و دلسوزان فرهنگ ایران هستند و گمان می‌کنند که داده‌های تاریخی به خودی‌خود جالب و مفید نیستند، بلکه هنگامی زیبا و باشکوه می‌شوند که به دلخواه شخصی و موافق با نیازهای روزمره (و احیاناّ سیاسی) آرایش داده شوند و به شکل دلخواه خود در آیند. برخی از این گروه، به درستی در برابر تخریب آثار باستانی بسیار حساس و نگران هستند؛ اما در برابر تخریب تاریخ و واقعیت‌های فرهنگی نه تنها حساسیت و نگرانی‌ای ندارند که حتی خود به آن دامن می‌زنند و پیشتاز آن نیز می‌شوند.

در اینجا به چند نمونه از اینگونه جعل و تحریف‌‌ها می‌پردازم که عبارتند از: کتیبه‌ای منسوب به کورش بزرگ، روز جهانی کورش، منشور کورش در سر در سازمان ملل، وصیتنامه داریوش بزرگ و نامه‌های یزدگرد سوم و عمر خطاب به یکدیگر.

نگارنده، این انتقاد دوستان را نیز روا می‌داند که شایسته نیست با پرداختن به چنین افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌هایی به آنها دامن زد؛ اما چون تأثیر این سخنان نادرست بر روی جوانان دوستدار فرهنگ و هویت ملی، موجب گمراهی و همچنین طعنه و ریشخند بدخواهانی شده است؛ لازم به نظر آمد تا به کوتاهی بدان پرداخته شود. این جوانان و دانشجویان، بارها برای مباحثه با بهانه‌جویانی که کوشش می‌کنند هویت ملی و تاریخی او را ناچیز و نادرست بشمارند، سراغ اسناد و مدارکی در زمینه ادعاهای یادشده بالا را گرفتند و من جز اینکه به آنان یادآور شوم که قربانی خیال‌پردازان و داستان‌سازان شده‌اند و یادآوری اینکه پیش از اتکا به هر ادعایی، ابتدا درستی و اصالت آنرا تحقیق کنند، و تکرار فراوان هر سخن و ادعایی، به تنهایی دلیل درستی آن نتواند بود، سخن دیگری برای آنان نداشتم. بدین ترتیب، این جوانان نه تنها در برابر بهانه‌جویان پیرامون خود احساس ناتوانی می‌کردند، بلکه به هر آن واقعیت تاریخی دیگر نیز تردید می‌کردند.

به راستی گناه این احساس به عهده چه کسانی است؟ به عهده مغرضان و بهانه‌جویان، یا به گردن کسانی که در زیر پرچم ایران‌دوستی، به دستکاری در تاریخ و فرهنگ یک کشور بزرگ و کهنسال می‌پردازند و به دست خود و بدون هیچ کلنگ و تیشه‌ای به نابودی آن همت می‌گمارند؟

کتیبه‌ای منسوب به کورش بزرگ که با عبارت «اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته‌ام . . .» آغاز می‌شود، نمونه‌ای بارز از چنین اقدامات و داستان‌سرایی‌های ویرانگر و دروغین است. این کتیبه ساختگی بخاطر متن به ظاهر زیبا و دلنشینی که دارد و برای کاربردی که در نیش و کنایه‌های سیاسی امروزی دارد، به گستردگی در نشریات گوناگون منتشر شده و جالب است که در هیچ کجا هم امضای کسی در پای آن نیست. هیچکس نیازی ندیده است تا توضیح دهد این متن توسط چه کسی به فارسی برگردان و گزارش شده است؟ واژگان از بین‌رفته یا آسیب‌دیده متن کدام‌ها بوده‌اند؟ بر سر ترجمه کدام واژه‌ها اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا در میان آثار هیچیک از دانشمندان و پژوهشگرانی که عمری را بر سر شناخت و ترجمان کتیبه‌ها و متون ایرانی نهاده‌اند، چنین متنی وجود ندارد؟ و چرا پیش از چند سال اخیر هیچکس با چنین متنی آشنا نبوده است؟ آیا این کتیبه، همان منشور معروف کورش است یا کتیبه‌ای دیگر؟ اگر همان است، پس چگونه است که ده‌ها ترجمه گوناگون که از منشور کورش به زبان‌های گوناگون انجام شده و در این 130 سال اخیر بارها و بارها منتشر شده است، هیچگونه شباهتی به این متن ندارند؟ و اگر متفاوت از منشور کورش است، این متن در اصل به چه زبانی و بر روی چه نوشته شده و اکنون در کجا نگاهداری می‌شود و متن آوانوشت آن به زبان اصلی کجاست و بدست چه کسی انجام شده است؟ تصور نمی‌کنم که کسی بخواهد ادعا کند که متن فارسی حاضر، عیناّ به قلم کورش بزرگ است.

اینها نمونه‌ای از پرسش‌هایی است که هیچگاه همراه با انتشار این متن به آنها پاسخ داده نشده و جالب‌تر اینکه بعضی از خوانندگان آن نیز از فرط شیفتگی به متن آن، نیازی به چنین پرسش‌هایی در خود ندیده‌اند و در صورت نیاز به ارائه مدرک، سؤال کننده را به نشریه یا وب‌سایت دیگری حواله داده‌اند، بدون اینکه در آن نشانی تازه نیز پاسخی برای این پرسش‌ها به دست آید.

عبارت «به یاری مزدا» علاوه بر نادرستی، خود آشکارا ناقض رفتار افتخارآمیز و شایسته ستایش کورش بزرگ است که بر خلاف تمامی فاتحان دیگر، در اندیشه تحمیل خدای خود به دیگر مردمان نبوده و در متن منشور خود از خدایان مردم بابل یعنی «مردوک» و «نـبـو» یاد می‌کند و آنان را گرامی می‌دارد.

نکته دوم در این است که ما امروزه علاقه عجیبی به بازتاب توجه سازمان‌های جهانی به فرهنگ خود پیدا کرده‌ایم و چنانچه توجهی هم در کار نباشد، آنرا در خیال خود می‌تراشیم و صیقل می‌دهیم. انتشار اخباری شبیه اینکه «فلان عملیات عمرانی یا تخریبی موجب از دست رفتن فرصت ثبت جهانی یک اثر باستانی در فهرست یونسکو شد» به فراوانی در نشریات ما به دیده می‌آیند. گویی ارزش آثار باستانی ما تنها برای ثبت جهانی آن است و در غیر اینصورت ارزش دیگری ندارند. چنین شیوه‌های اعتراض به آسیب‌دیدگی بناهای باستانی، نمونه‌ای از خود باختگی فرهنگی امروزین ما در برابر جامعه غرب است.

با چنین نگرشی است که وقتی سازمانی بین‌المللی به یکی از مظاهر فرهنگی ما توجهی نشان می‌دهد، موجب توجه بیشتر ما نیز می‌شود و اگر توجهی نشان داده نشود، احساس کمبودی می‌کنیم که لازم می‌دانیم متعاقب آن به جعل و نسبت نادرست به آن سازمان‌ها روی ‌آوریم. نمونه‌ای از آن اینکه در یکی- دو سال اخیر ناگهان موجی به راه افتاد که سازمان ملل متحد روز 29 اکتبر/ 7 آبان را «روز جهانی کورش» یا «روز جهانی حقوق بشر کورش» یا عبارت‌هایی شبیه این، نامیده است. انتشار چنین خبری، موجب شوق‌زدگی و دستپاچگی بسیاری از ما شد و بدون اینکه درستی آنرا بررسی کنیم، به بازگویی فراوان آن پرداختیم. گویندگان و منتشر کنندگان چنین خبری نیز خود را بی‌نیاز از آن دانستند که توضیح دهند در کدامین هنگام سازمان ملل چنین تصمیمی را گرفته است و چرا در هیچیک از اسناد و تقویم‌های رسمی سازمان از چنین مناسبتی نامی برده نشده است و چرا جز عده‌ای از ایرانیان کس دیگری با چنین روز جهانی آشنا نیست؟ اینها پرسش‌هایی بودند که هیچگاه به آنها پرداخته نشد و برخی از خوانندگان نیز از شدت شیفتگی نیازی به چنین پرسش‌هایی را احساس نکرده و آنرا به دفعات بازنشر کردند.

در این میان بسیاری از نشریات و انجمن‌ها، پس از اینکه از نادرستی چنین ادعایی باخبر شدند، آنرا از وب‌سایت خود حذف کردند و برخی دیگر، نام سازمان ملل را به عبارت‌های نامفهوم و موهومی مانند «نهادهای بین‌المللی»، «دوستداران حقوق بشر» و عبارت‌هایی شبیه به آن تغییر دادند و در باره زمان پیدایش چنین روزی نیز از عبارت مبهم‌تر و موهوم‌تر «از دیرباز» اکتفا کردند. اگر تا این هنگام، انتشار چنین اخباری، ناشی از بی‌اطلاعی بود، اینک آشکارا تبدیل به عوام‌فریبی ‌شده بود.

البته مسلم است که نگارنده قصد ندارد لزوم وجود روزی برای بزرگداشت کورش بزرگ را نادیده بگیرد که بسیار هم لازم به نظر می‌رسد؛ بلکه بر این باور است که انتخاب چنین روزی می‌‌باید با بحث و بررسی و صلاحدید در میان هم‌میهنان انتخاب شود و نیازی هم به انتساب ساختگی آن به «دیرباز» و یا سازمان‌های بین‌المللی نیست. در این زمینه، چند سند تاریخی، همچو «رویدادنامه کورش و نبونید» موجود هستند که به ثبت زمان رویدادهای عصر کورش پرداخته‌اند.

سومین نکته چنین است که همان ویژگی خودباختگی در برابر سازمان‌های جهانی و به ویژه سازمان ملل، موجب شد که در چند سال اخیر عده‌ای دیگر مدعی شوند که منشور کورش بزرگ بر سر در سازمان ملل متحد نصب شده است. در چنین ادعایی نیز نیازی به توضیح بیشتری نبوده است که این «سردر» کدامیک از درهای سازمان، کدامیک از ادارات آن و در کدام شهر یا کشور است؟ چه زمانی و به چه خط و زبانی نگاشته شده و چگونه است که هیچکس چنین سردر مزین به کتیبه کورش را ندیده و حتی عکسی هم از آن وجود ندارد؟

ای کاش ما بجای چنین سخنان خیالی و بی‌فایده و پر ضرر، به این می‌پرداختیم که چرا در غرفه‌های محصولات فرهنگی کشورهای گوناگون در مقر اصلی سازمان ملل در نیویورک، حتی کشورهایی مانند زامبیا و قطر و عراق و افغانستان نمایندگانی دارند و جای ایران در آن میان خالیست؟ در آنجا حتی برای گردشگرانی که به زبان‌های «بنینی» و «سوماترایی» مراجعه می‌کنند، راهنمایانی وجود دارد، اما هیچ راهنمای فارسی‌زبانی در آنجا به چشم نمی‌خورد. متأسفانه بسیار دیده و شنیده‌ایم که حتی در اماکنی که راهنمایان فارسی‌زبان وجود دارند، برخی از هم‌میهنان ما بازهم به راهنمایان انگلیسی‌زبان مراجعه می‌کنند «چون زبان می‌دانند». از همین‌روی است که بنا به آمار مایکروسافت، نسخه فارسی ویندوز کمتر از همه دیگر زبان‌های جهان توسط فارسی‌زبانان استفاده می‌شود چرا که «زبان می‌دانند». اینها نمونه‌هایی کوچک از خودباختگی ما در برابر فرهنگ غرب و در عین‌حال شعار وطن‌دوستی سر دادن است.

البته همانگونه که در چاپ پنجم کتاب «منشور کورش هخامنشی» آورده‌ام، نسخه‌بدلی از منشور کورش در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این نسخه در فضای مابین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیومت جای دارد. مکانی که نمونه‌ای از آثار فرهنگی کشورهای گوناگون در آنجا نگهداری می‌شود.

پیدایش متنی به نام «وصیت‌نامه داریوش بزرگ» و «نامه‌های یزدگرد سوم و عمر خطاب» به یکدیگر، دو نمونه دیگر از چنین دستکاری‌های تاریخی است. این نامه‌ها نیز بدون امضای پژوهشگر یا گزارنده آن هستند و مدعیان چنین نامه‌هایی در پاسخ خواننده جستجوگر بیان می‌دارند که متن اصلی آن در «موزه لندن» است. موزه‌ای که با این نام در دنیا شناخته‌شده نیست. نامه‌هایی که دانسته نیست به چه زبان و خطی نگاشته شده‌اند و کی و در کجا پیدا شده‌اند. کدامین کس آنها را آوانویسی و ترجمه کرده و بخش‌های آسیب‌دیده یا نامفهوم آن کدام هستند. چرا عکسی از آن‌ها حتی در کاتالوگ‌های موزه دیده نشده و چرا تا این اواخر کسی نامی از آن‌ها نشنیده بود. تنها همین کافی است که پس از یونسکو و سازمان ملل و سردر آن، اکنون سر از موزه‌ای در آوریم که حتی خودش نیز وجود خارجی ندارد.

به گمان این نگارنده، چنین شیوه‌هایی در گفتارهای تاریخی هیچ تفاوتی با تخریب اثری باستانی و یا ساختن بنایی نوظهور و انتساب آن به دوران باستان ندارد.

گردآوری،پژوهش و نگارنده: استاد دکتر رضا مرادی غیاث آبادی

هیچ نظری موجود نیست: